رئیسجمهور نوچهپرور
سیاست روز
بزرگنمايي:
ایران پرسمان - دنیای اقتصاد /متن پیش رو در دنیای اقتصاد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
جرمی سوری-استاد تاریخ دانشگاه تگزاس| «کارل فون کلاوزویتس»، نظریهپرداز نظامی پروس، در عبارتی مشهور نوشت که جنگ «ادامه صرف سیاست با ابزارهای دیگر» است؛ اما منظور او این نبود که جنگ فقط سیاست است. رساله تاثیرگذار کلاوزویتس در سال1832، با عنوان «درباره جنگ»، عمیقا بر نقش حیاتی آموزش، تخصص و استعداد استثنایی در مدیریت پیچیدگیهای دفاع ملی تامل میکند. جنگ نیاز به مهارت فنی، تیزبینی سازمانی، دانش تاریخی و بینش استراتژیک دارد. کلاوزویتس مینویسد، اگرچه شجاعت و سرسختی ضروری هستند، اما این ویژگیها جایگزین یادگیری نمیشوند.
جنگ بسیار خطرناکتر از آن است که به آماتورها و مدعیان واگذار شود. از زمان ایجاد ارتش قارهای، آمریکاییها همیشه به دنبال تخصص در مدیریت «دفاع» بودهاند. «جورج واشنگتن» بهدلیل تجربه گستردهاش در ارتش بریتانیا برای فرماندهی ارتش انقلابی انتخاب شد. سربازان او جنگجویانی بیتجربه بودند؛ اما او دانش را به رهبری خود وارد کرد؛ توانایی او در بهکارگیری دانش، نه سابقه درخشانش در نبرد، یکی از دلایل اصلی احترام بسیار زیاد سربازان به او بود.
اگرچه «توماس جفرسون» از نظامیگری بیزار بود، اما در سال1802، یک آکادمی نظامی نخبگان - «آکادمی نظامی ایالاتمتحده در وست پوینت» - ایجاد کرد تا رهبرانی با بالاترین توانایی را برای دفاع از کشور جوان آماده کند. سرگرد «جاناتان ویلیامز»، اولین سرپرست آکادمی وست پوینت، بر اهمیت یادگیری برای رهبری نظامی تاکید کرد: «ما همیشه باید این را در نظر داشته باشیم که افسران ما باید مردان علم باشند و کسانی باشند که بهواسطه آموختههایشان شایسته توجه جوامع علمی هستند.» در سال1884، نیروی دریایی ایالاتمتحده یکقدم فراتر رفت و یک موسسه تحصیلات تکمیلی به نام «کالج جنگ نیروی دریایی ایالاتمتحده» را برای «تحقیقات اصیل درباره تمام پرسشهای مربوط به جنگ و سیاستمداری مرتبط با جنگ یا پیشگیری از جنگ» ایجاد کرد. فرمانده «استفن لوس»، اولین رئیس این موسسه جدید، بر اهمیت آموزش برای رهبران نظامی موفق تاکید کرد. او میخواست فرمانده باتجربه نیروی دریایی «موجودی کاملتر» باشد. در غیر این صورت، او هشدار داد که «دریانوردان بیسواد ما هیچ شانسی در برابر توپچیهای آموزشدیده انگلیس و فرانسه نخواهند داشت.»
«وست پوینت» و «کالج جنگ نیروی دریایی» پایههای اساسی تحول عظیم سیاست خارجی ایالاتمتحده پس از جنگ جهانی دوم بودند، زمانی که ایالاتمتحده از یک قدرت نیمکرهای به هژمون برتر جهانی تبدیل شد. در سال1945، سربازان آمریکایی مراکز جنگافروزی را در هر قاره اشغال کردند، ملوانان آمریکایی در دریاهای اصلی جهان گشتزنی کردند، خلبانان آمریکایی بر آسمانهای سراسر جهان تسلط داشتند و دانشمندان آمریکایی عنان «سلاح مطلق» - بمب اتمی - را رها کردند. قدرت ایالاتمتحده بسیار فراتر از آموزش و تخصصِ بالاترین رهبرانش رفت.رئیسجمهور «هری ترومن» مدرک دانشگاهی نداشت، تجربه نظامی محدودی در جنگ جهانی اول داشت و هرگز در زندگی خود یک دوره فیزیکی نگذرانده بود. «هنری استیمسون»، وزیر جنگ اولیهاش کار خود را در اوایل دهه1890 آغاز کرده بود، زمانی که ایالاتمتحده جاهطلبیها و قابلیتهای بینالمللی محدودی داشت. ژنرال «دوایت آیزنهاور» که فرماندهی متفقین پیروز در اروپا را بر عهده داشت، انتظار داشت که نیروهای آمریکایی بهزودی مجبور به ترک قاره شوند. حتی در سال1945، این کشور هیچ تجربهای در رهبری جهانی نداشت.
شاید بزرگترین دستاورد ترومن، استیمسون، آیزنهاور و بسیاری دیگر از همنسلهایشان، سرمایهگذاری در ایجاد نهادهای جدید امنیت ملی بود که مملو از متخصصان آموزشدیدهای بودند که میتوانستند به مدیریت قدرت و مسوولیتهای تازه کشفشدهی کشور کمک کنند. «امنیت ملی» به یک اصطلاح جدید برای تلاقی آمادگیهای نظامی، دیپلماتیک و فنی برای جنگ مدرن -و تمام تلاشهای مختلف بهمنظور جلوگیری از آن- تبدیل شد. آموزش و استقرار متخصصان جدید امنیت ملی بر تجربیات «وست پوینت» و «کالج جنگ نیروی دریایی» متکی بود. رهبران ایالاتمتحده، سربازان، ملوانان و خلبانان بااستعدادی را که از جنگ بازگشته بودند، برای عضویت در نهادهای جدیدی که تحت «قانون امنیت ملی1947» تشکیل شده بودند، استخدام کردند. کهنهسربازان جنگ با دسترسی به آموزش عالی با بودجه دولتی، بوروکراسی وزارت دفاع تازهتاسیس، سازمان مخفی سیا و کمیسیون انرژی اتمی را که بمبهای اتمی اولیه را مدیریت میکرد، پر کردند.
کارشناسان امنیت ملی پساجنگ جهانی دوم، مانند اسلاف خود در ارتش و نیروی دریایی، موظف بودند بالاترین سطح دانش خود درباره حوزههای مرتبط با جنگ را به دولت ارائه دهند و به رهبران سیاسی درباره تهدیدها، فرصتها و استراتژی مشاوره دهند. کنگره، شورای امنیت ملی (NSC) را در کاخ سفید ایجاد کرد تا بهترین تخصص دولتی را در اختیار رئیسجمهور، معاون رئیسجمهور و کابینه قرار دهد. تصمیمات سیاسی به سیاستمداران واگذار میشد؛ اما تنها پسازآنکه آنها در معرض جدیترین دانش درباره جنگ و امنیت در عصر هستهای قرار گرفتند. در سال1952، آیزنهاور، «رابرت کاتلر» را بهعنوان اولین دستیار ویژه رئیسجمهور در امور امنیت ملی منصوب کرد؛ سمتی که خیلی زود بهعنوان «مشاور امنیت ملی» شناخته شد. افراد کمی در خارج از واشنگتن نام کاتلر را میشناختند؛ اما او جریان اطلاعات از کارشناسان به رئیسجمهور و کابینهاش را مدیریت میکرد. برای کاتلر و آیزنهاور، هدف فرآیند امنیت ملی همانا ارائه بهترین گزینهها به کاخ سفید برای استفاده از قدرت و خزانه ایالاتمتحده بهمنظور ارتقای منافع ملی بود. دقت فنی، تخصص در موضوع و تجربه سیاسی برای رئیسجمهور بهمنظور تصمیمگیری آگاهانه درباره استقرار سلاح، توزیع کمک، شکلدهی به اتحادها و مهار پیشرویهای کمونیستی حیاتی بود.
شورای امنیت ملی به مرکز حیاتی سیاستگذاری جنگ سردِ واشنگتن تبدیل شد. کارشناسانی که جلسات توجیهی در شورای امنیت ملی را تشکیل میدادند و درباره اسناد و گزارشها بحث میکردند، بوروکراسیهای دولتی، دانشگاهها و اندیشکدهها (از جمله رند، موسسه بروکینگز و بسیاری دیگر را) پر کرده بودند. در بهترین حالت، سیاست خارجی ایالاتمتحده، دانش تیزبینترین انسانها را به سمت تصمیمگیریها سوق میداد، چه درباره بازسازی اروپا و ژاپن، چه درباره پیگیری کنترل تسلیحات یا توسعه اقتصادی بینالمللی. برخی از تاثیرگذارترین کارشناسان غیرمنتخب در سیاست خارجی ایالاتمتحده بهعنوان مشاوران امنیت ملی کار میکردند؛ از آن جملهاند «مکجورج باندی»، «هنری کیسینجر»، «زبیگنیو برژینسکی»، «برنت اسکوکرافت» و «کاندولیزا رایس».
البته کارشناسان امنیت ملی اشتباهات بزرگی نیز مرتکب شدند؛ بهویژه با حمایت از جنگها در ویتنام و عراق. اما آنها به مدیریت یک نظم بینالمللی نسبتا پایدار برای بیش از 70سال کمک کردند. سیستم امنیت ملی ایالاتمتحده به رؤسایجمهور گزینههای خوبی برای استفاده از قدرت نظامی، قدرت اقتصادی و قدرت نرم بهمنظور تاثیرگذاری بر جهان به روشهایی که عموما در خدمت منافع ایالاتمتحده بود، داد. ایالاتمتحده امن ماند، اتحادها را در تمام قارهها مدیریت کرد، از اقتصاد رو به رشد بهرهمند شد و سرانجام شاهد فروپاشی دشمن اصلی خود، اتحاد جماهیر شوروی بود. کارشناسان به جلوگیری از جنگ هستهای و سایر فجایع جهانی کمک کردند. برخی از محققان معتقدند که کارشناسان امنیت ملی ایالاتمتحده، درحالیکه با همتایان خود در خارج از کشور کار میکردند، با حمایت از حقوق بینالملل و حقوق بشر به متمدن شدن سیاست خارجی کمک کردند.
رئیسجمهور دونالد ترامپ در حال پاکسازی سیاست خارجی ایالاتمتحده از تخصص امنیت ملی است و توانایی دولت خود را برای پیگیری منافع کشور کاهش میدهد. او سیاستمداران وفادار، نه کارشناسان سیاسی را در بالاترین مناصب امنیت ملی منصوب کرده است. «مایک والتز» اولین سیاستمدار منتخب است که مشاور امنیت ملی میشود. «مارکو روبیو»، وزیر امور خارجه نیز یک سیاستمدار منتخب بود، همانطور که «جان راتکلیف» رئیس سازمان سیا و «تولسی گابارد» مدیر اطلاعات ملی نیز چنین بودند. «پیت هگزت»، وزیر دفاع یک گوینده خبر درجهدو در تلویزیون بود. هیچیک از این افراد تخصص جدی در امور امنیت ملی ندارند و ارتباط عمیقی نیز با جامعه کارشناسان ندارند. اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، آنها توسط ترامپ انتخاب شدند؛ زیرا با کارشناسان خصومت دارند.
فقدان دانش و شایستگی در ماه مارس به نقطه هشداردهندهای رسید؛ زمانی که مقامات ارشد امنیت ملی ترامپ سهوا اطلاعات دقیقی درباره حمله نظامی برنامهریزیشده ایالاتمتحده به یمن را از طریق کانال پیامرسان ناامن «سیگنال» با «جفری گلدبرگ»، سردبیر آتلانتیک به اشتراک گذاشتند. اطلاعاتی که آنها فاش کردند، میتوانست توسط دشمنان برای خنثی کردن حملات و به خطر انداختن امنیت پرسنل نظامی ایالاتمتحده استفاده شود. هیچیک از مقامات آشکارا بیکفایت که مسوول این حادثه بودند، اخراج نشده یا استعفا ندادند.
کاری که ترامپ در اوایل آوریل انجام داد، اخراج برخی از شایستهترین کارشناسان نزدیک به ردههای بالای سیستم امنیت ملی بود. ظاهرا به توصیه «لورا لومر»، یک مبلغ راست افراطی توطئه یازده سپتامبر، رئیسجمهور «تیموتی هاو»، ژنرال چهار ستاره مورد احترام جهانی را اخراج کرد که هم «آژانس امنیت ملی» (که مسوول اطلاعات سیگنالهاست) و هم «فرمانده سایبری ایالاتمتحده» (که مسوول حفظ امنیت ایالاتمتحده در برابر هک خارجی و تروریسم سایبری است) را رهبری میکرد. «وندی نوبل»، معاون غیرنظامی هاو نیز برکنار شد. در شورای امنیت ملی، متخصصان بسیار معتبر فناوری و اطلاعات نیز اخراج شدند. پیش از این، رئیسجمهور دو رهبر نظامی معتبر دیگر، یعنی رئیس ستاد مشترک ارتش و رئیس عملیات دریایی را نیز تغییر داده بود.
دلیل ظاهری این تغییرات همانا وفاداری ناکافی به ترامپ بود؛ اتهامی که لومر مطرح کرد. اما هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد هیچیک از این افراد یا صدها متخصص اخراجشده دیگر، کاری غیر از پیروی از شواهد و منطق موضوعات مورد مطالعهی خود انجام دادهاند. آنها دانش لازم را برای تدوین سیاستهای موثر دنبال کردند و شغل خود را از دست دادند؛ زیرا رئیسجمهور و حامیان سیاسیاش از نتیجه این دانش خوششان نیامد. این معادل انکار این است که واکسنها موثر هستند، اما درباره امنیت ملی، خطرات حتی بیشتر است: دفاع سایبری، سلاحهای هستهای و احتمال جنگ با چین، ایران یا کرهشمالی. اکنون باید بپذیریم که قدرتمندترین ابزارهای سیاست خارجی ایالاتمتحده توسط افرادی مدیریت میشود که نادان و بیتجربه هستند و از دانش لازم برای تصمیمگیریهای صحیح محرومند. اگر در ماههای آینده درگیری نظامی جدی رخ دهد، میتوانیم انتظار داشته باشیم که دولت ترامپ بیکفایتی خود را نشان دهد و اشتباهات مخربی مرتکب شود. دست کشیدن اخیر واشنگتن از حمایت از اوکراین، اقتباس عجیبوغریب ترامپ از نکات گفتاری آشکارا نادرست کرملین و اعلام فاجعهبار تعرفههای او، نشانههایی از تصمیمگیریهای بینظم و آشفته درباره امنیت ملی است که جهان میتواند تقریبا چهارسال دیگر انتظار داشته باشد.
رهبری ضد متخصص، سیاستگذاری سنجیده و محتاطانهای را که مشخصه بیشتر دوران پس از جنگ جهانی دوم بود، معکوس میکند. دانش تخصصی به حفاظت از امنیت، ثبات و رفاه ایالاتمتحده کمک کرد. فقدان آن، عدم قطعیت و اقدامات نسنجیده بیشتری را به همراه خواهد داشت. بدون کارشناسان امنیت ملی، سیاست خارجی ایالاتمتحده آمادگی کمتری برای محافظت از کشور و شهروندانش خواهد داشت. کلاوزویتس به ما یادآوری میکند که جنگ مربوط به سیاست است؛ اما همچنین جدیت فکری درباره این موضوع لازم است. کسانی که در تلویزیون و رسانههای اجتماعی با رئیسجمهور، وزیر دفاع یا ژنرالها شرکت میکنند، برای پیچیدگیهای میدانهای نبرد مدرن آماده نیستند. مانند اشرافزادگان اروپایی بسیار مطمئن که کلاوزویتس از آنها بیزار بود، آنها جامعه مغرور خود را به شکستهای غافلگیرکنندهای سوق خواهند داد.
بازار ![]()
ترجمه کسرا اصفهانی
لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/1243667/