ایران پرسمان

آخرين مطالب

پایان عصر لیبرال؛ جهان در آستانه رویارویی تمدن‌ها! سیاست روز

پایان عصر لیبرال؛ جهان در آستانه رویارویی تمدن‌ها!
  بزرگنمايي:

ایران پرسمان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
مایکل کیمج-فارن افرز| در دو ‌دهه پس از پایان جنگ سرد، روند جهانی‌سازی به مراتب از ملی‌‌گرایی پیشی گرفت. همزمان با این تحولات، ظهور سیستم‌ها و شبکه‌های پیچیده‌تر چه در عرصه‌های سازمانی، مالی و تکنولوژیکی، تأثیر فرد در سیاست را کاهش داد. اما در اوایل دهه 2010، تحولات عمیق‌تری آغاز شد. به گونه‌ای که گروهی از شخصیت‌های کاریزماتیک با بهره‌‌گیری از ابزارهای جدید قرن بیست و یکم، توانستند عناوین ریشه‌دار قرن گذشته را دوباره احیا کنند: رهبر مقتدر، ملت بزرگ، و تمدن افتخارآمیز. این تحولات به ‌ویژه در روسیه به وضوح دیده شد. در سال 2012، ولادیمیر پوتین امتحانی کوتاه‌مدت را به پایان رساند که طی آن ریاست‌جمهوری را ترک کرده و چهار سال به‌ عنوان نخست‌‌وزیر خدمت ‌کرد، در حالی که یک متحد فرمانبردار به عنوان رییس‌جمهور منصوب شده بود. پوتین به پست ریاست‌جمهوری بازگشت، اقتدار خود را تحکیم، مخالفان را مدیریت و تمام وقت و هزینه خود را به بازسازی «دنیای روسی» اختصاص داد. هدف او بازگرداندن جایگاه روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ یعنی همان جایگاهی که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از دست رفت، بود. او همچنین در برابر سلطه ایالات متحده و متحدانش ایستاد. دو سال بعد، نیز شی‌جین‌‌پینگ در چین به اوج قدرت رسید. اهداف «شی» مشابه پوتین بود، اما در مقیاس بسیار بزرگ‌تر و با توانایی‌هایی که چین به‌طور طبیعی در اختیار داشت. در سال 2014، نیز نارندرا مودی با آرزوهای بزرگ برای هند، به نخست‌‌وزیری رسید و ملی‌‌گرایی هند را به عنوان ایدئولوژی غالب کشور معرفی کرد.
جهان روی گسل؛ رقابت رهبرانی با ماموریت غایی
با این همه شاید مهم‌ترین لحظه در این روند تحولات سال 2016 بود، زمانی که دونالد ترامپ به عنوان رییس‌جمهوری ایالات متحده انتخاب شد. او وعده داد که «امریکا را دوباره بزرگ خواهد کرد» و «امریکا را در اولویت قرار خواهد داد» شعارهایی که رویکردی پوپولیستی، ملی‌‌گرایانه و ضدجهانی‌سازی را به نمایش می‌‌گذاشت، همان رویکردهایی که هم در درون غرب و هم بیرون از آن در حال شکل‌‌گیری بود، حتی در زمانی که نظم لیبرال بین‌المللی تحت رهبری ایالات متحده در حال شکل‌‌گیری و گسترش بود. ترامپ به تنهایی بر موجی جهانی سوار نبود. دیدگاه او درباره نقش ایالات متحده در جهان ریشه در منابع خاص امریکایی داشت، هرچند که این دیدگاه از اندیشه «اول امریکا» که در دهه 1930 به اوج رسید، اندکی تاثیرپذیرفته بود و بیشتر از تفکر ضدکمونیسم راستگرایان در دهه 1950 نشأت می‌گرفت. اما مدتی پس از شکست ترامپ در برابر جو بایدن در انتخابات ریاست‌جمهوری 2020، به نظر می‌‌رسید که این شکست نشانه‌ای است دال بر اینکه ترامپ می‌بایست خود و ایده‌هایش را برای امریکا بازتعریف کند. این درحالی است که ایالات متحده در حال بازکشف موقعیت خود پس از دوران جنگ سرد بود و آماده تقویت نظم لیبرال و مقابله با موج پوپولیستی. در هر صورت پس از بازگشت شگفت‌انگیز ترامپ به قدرت در 2024، اکنون به نظر می‌‌رسد که نه ترامپ، بلکه بایدن نماینده انحراف از مسیر اصلی پیش روی ایالات متحده است. از سویی ترامپ و دیگر شخصیت‌های مشابه او اکنون در حال تعیین دستور کار جهانی هستند. این افراد، که خود را مردان قوی می‌‌نامند، به سیستم‌های مبتنی بر قواعد، اتحادها یا مجامع چندملیتی بی‌‌توجهند. آنها افتخار گذشته و آینده کشورهای تحت حکومت خود را می‌پذیرند و به‌طور تقریبی یک ماموریت غایی برای حکومت خود تعریف کرده‌اند! اگرچه برنامه‌های آنها ممکن است شامل تغییراتی رادیکال باشد، استراتژی‌های سیاسی‌شان بر اساس گرایش‌هایی نشات گرفته از محافظه‌کاری است که به جای نخبگان لیبرال، شهری و جهان وطنی، پایگاه‌های مردمی را جذب خود می‌کنند.
برداشتی از نسخه هانتینگتون!
اما رهبران و دیدگاه‌های این گروه یادآور نظریه «تقابل تمدن‌‌ها» است؛ نظریه‌ای که ساموئل هانتینگتون، اندیشمند سیاسی، در اوایل دهه 1990 تحققش را پیش‌بینی کرده بود؛ نظریه‌ای که به ‌زعم او پس از پایان جنگ سرد می‌توانست زمینه‌ساز درگیری‌های جهانی شود. با این حال، رهبران این گروه از کشورها به شیوه‌ای عمل می‌کنند که بیشتر نمایش‌گونه و انعطاف‌‌پذیر است تا قاطعانه و افراطی. این نسخه‌ای سبک‌تر از تقابل تمدن‌ها است: مجموعه‌‌ای از ژست‌ها و سبک رهبری که می‌تواند رقابت بر سر منافع اقتصادی و ژئوپولیتیک را به عنوان رقابتی میان کشورهای با تمدن بزرگ، به‌ویژه تمدن‌هایی با ریشه‌های صلیبی‌‌مآب، بازتعریف کند.این رقابت‌ها گاهی بیانی و زبانی است و به رهبران این امکان را می‌دهد که از زبان و روایت‌های تمدنی استفاده کنند، بدون آنکه الزامی به پیروی از متن هانتینگتون یا تقسیم‌‌بندی‌های ساده‌ای که او پیش‌‌‌بینی کرده بود، داشته باشند. ترامپ در کنوانسیون 2020جمهوری‌خواهان به عنوان «نگهبان تمدن غربی» معرفی شد. در همایش 2024 برای دموکراسی، نارندرا مودی دموکراسی را «خون حیاتی در تمدن هند» توصیف کرد. همچنین در سخنرانی‌اش در 2023 برای کمیته مرکزی حزب کمونیست چین، شی‌جین‌‌پینگ از پروژه تحقیقاتی ملی درباره ریشه‌های تمدن چینی ستایش کرد و آن را «تنها تمدن بزرگی که همچنان رنگ و بوی دولتی دارد» خواند.
ماموریت دشوار اروپا
در سال‌های آینده، نوع نظمی که این رهبران شکل خواهند داد، تا حد زیادی به فعل و انفعال‌های دوره دوم ریاست‌جمهوری ترامپ بستگی خواهد داشت. چرا که پیش‌تر نیز همان نظم تحت رهبری ایالات متحده بود که پس از پایان جنگ سرد، توسعه ساختارهای فراملی را تشویق کرد. اکنون که ایالات متحده به جریان پیچیده ملت‌ها در قرن بیست و یکم پیوسته، اغلب آهنگ این جریان را خواهد نواخت. با ترامپ در قدرت، در پکن، مسکو، دهلی نو و واشنگتن (و بسیاری از پایتخت‌های دیگر)، عقل سلیم حکم خواهد کرد که هیچ سیستم واحدی وجود ندارد و هیچ مجموعه‌ای از قوانین مورد توافق همه نیست. در چنین محیط ژئوپولیتیکی، ایده‌ای که پیشتر به عنوان ایده غربی ناپایدار بوده، کمرنگ خواهد شد. در نتیجه، وضعیت اروپا در هاله‌ای از ابهام قرار خواهد گرفت، قاره‌ای که در دوران پس از جنگ سرد، شریک اصلی واشنگتن در نمایندگی «دنیای غرب» به شمار می‌‌رفت.کشورهای اروپایی که به رهبری ایالات متحده در اروپا و نظم مبتنی بر قواعد (نه لزوما از نوع امریکایی) در خارج از اروپا عادت کرده بودند، حالا در برابر چالشی بزرگ قرار خواهند گرفت. تقویت نظمی که سال‌هاست در حال فروپاشی است، به عهده اروپا خواهد بود، اما اتحادیه‌ای سست از کشورهایی که ارتش واحدی ندارند و فاقد قدرت سخت سازمان‌‌یافته‌ای هستند، نمی‌توانند ماموریت فوق را اجرایی کنند. کشورهای اروپایی اکنون در حال تجربه دوره‌ای از رهبری بسیار ضعیف هستند. دولت ترامپ اما پتانسیل موفقیت در یک نظم بین‌المللی بازنگری‌ شده را دارد که البته سال‌هاست در حال شکل‌گیری است. با این حال، ایالات متحده تنها در صورتی می‌تواند شکوفا شود که واشنگتن خطر بسیاری از خطوط گسل ملی متقاطع را شناسایی کرده و این خطرات را از طریق دیپلماسی مبتنی با صبر خنثی کند. ترامپ و تیم او باید مدیریت بحران را به عنوان پیش‌‌نیازی برای عظمت امریکا در نظر بگیرند، نه به عنوان مانعی در برابر آن.
تحلیلگران اما اغلب ریشه‌های سیاست خارجی ترامپ را به سال‌های میان دو جنگ جهانی نسبت می‌دهند، اما این یک اشتباه است. زمانی که سیاست «اول امریکا» در دهه 1930 به اوج خود رسید، ایالات متحده یک ارتش‌کوچک داشت و هنوز از موقعیت ابرقدرتی برخوردار نبود. طرفداران این سیاست بیشتر از هر چیز می‌خواستند که وضعیت همین ‌طور باقی بماند و در تلاش بودند تا از درگیری‌ها جلوگیری کنند. در مقابل، ترامپ از وضعیت ابرقدرتی ایالات متحده حمایت می‌کند؛ همانطور که در سخنرانی دومین مراسم تحلیف خود به‌طور مکرر بر آن تأکید کرد. او به‌طور قطعی قصد دارد بودجه نظامی را افزایش دهد و با تهدید به تصاحب یا حتی به‌ طرز دیگری تصاحب گرینلند و کانال پاناما، ثابت کرده است که از درگیری پرهیز نخواهد کرد. ترامپ همچنین می‌خواهد تعهدات واشنگتن به نهادهای بین‌المللی را کاهش دهد و دامنه اتحادهای ایالات متحده را محدود کند، اما او به هیچ‌وجه علاقه‌ای به تماشای عقب‌نشینی امریکای از صحنه جهانی ندارد.
افول غرب!
ریشه‌های واقعی سیاست خارجی ترامپ را می‌توان در دهه 1950 یافت که از جنبش ضدکمونیسم پرشور آن دهه تاثیر گرفته، هرچند نه از نوع لیبرال آن‌ که ترویج دموکراسی، مهارت‌های تکنوکراتیک و بین‌المللی‌‌گرایی پرشور را پیگیری می‌کرد و توسط روسای ‌جمهوری چون هری ترومن، آیزنهاور و جان اف. کندی در واکنش به تهدید شوروی حمایت می‌شد. به بیانی دیدگاه ترامپ در جنبش‌‌های ضدکمونیستی‌ راست‌گرای دهه 1950 ریشه دارد که غرب را در برابر دشمنان خود قرار می‌‌دادند، از عقاید مذهبی بهره می‌‌بردند و به لیبرالیسم امریکایی به‌ عنوان اهرمی نرم و سکولار که قادر به حفاظت از کشور نبود، شک داشتند.این میراث سیاسی در واقع محور روایی سه کتاب است. نخست کتاب Witness نوشته ویتاکر چمبرز، روزنامه‌نگار امریکایی و جاسوس سابق شوروی که در نهایت از حزب کمونیست جدا شد و به یک محافظه‌کار سیاسی تبدیل گردید. بیانیه 1952 او در مورد لیبرال‌‌های هم‌ سفره امریکایی و خیانت آنها بود که به تقویت اتحاد جماهیر شوروی منجر شد. دیدگاه مشابهی انگیزه ‌بخش جیمز برنهم، متفکر برجسته سیاست خارجی محافظه‌کار پس از جنگ جهانی دوم، بود. برنهم در کتاب 1964 خود تحت عنوان Suicide of the West، به نهاد سیاست خارجی امریکا به دلیل بی‌وفایی طبقاتی و حمایت از «اصول بین‌المللی و جهانی به جای اصول محلی یا ملی» انتقاد کرد. جیمز برنهم سیاست خارجی‌ای را پیشنهاد می‌کرد که بر پایه «خانواده، جامعه، کلیسا، کشور و در دورترین حد، تمدن» بنا شده باشد؛ نه تمدن به‌طور کلی، بلکه تمدن خاص تاریخی که او عضو آن است.یکی از جانشینان فکری جیمز برنهم، روزنامه‌نگار جوانی به نام پت بوکانون بود. بوکانون در انتخابات ریاست‌جمهوری 1964 از باری گلدواتر مشاور رییس‌جمهور ریچارد نیکسون حمایت کرد و در سال 1992 کمپینی قدرتمند در رقابت‌های مقدماتی حزب جمهوری‌خواه علیه رییس‌جمهور وقت، جورج بوش، راه انداخت. بوکانون چهره‌ای است که بیشترین پیش‌‌بینی‌ها را از دوران ترامپ به عمل آورد. در سال 2002، بوکانون کتاب مرگ غرب را منتشر کرد و در قالب این کتاب ادعا کرد که «سفیدپوستان فقیر به راست گرایش پیدا می‌کنند» و همچنین ادعا کرد که «سرمایه‌‌داری جهانی و محافظه‌کاری واقعی برادرکشی هستند.» علی‌‌رغم عنوان کتاب، بوکانون همچنان امیدوار به غرب (در معنای ما در برابر آنها) بود و به فروپاشی جهانی‌‌گرایی اطمینان داشت. او نوشت: «چون این یک پروژه از سوی نخبگان است و چون معماران آن ناشناخته و غیرمحبوب هستند، جهانی‌‌گرایی از بالای صخره بزرگ میهن‌پرستی سقوط خواهد کرد.»
ترامپ اما این سنت محافظه‌کارانه چند دهه‌ای را نه از طریق مطالعه آثار این شخصیت‌ها، بلکه از طریق غریزه و بداهه‌پردازی در مسیر کمپین خود جذب و اجرایی کرد. ترامپ نیز به مانند چمبرز، برنهم و بوکانون، افرادی که به قدرت علاقه‌مند بودند، از شکستن نمادها لذت می‌‌برد و به دنبال به هم زدن وضعیت موجود است و از نخبگان لیبرال و کارشناسان سیاست خارجی متنفر است. ممکن است کمی بعید باشد ترامپ وارث این مردان و جنبش‌‌هایی که شکل دادند، باشد؛ آن هم جنبش‌‌هایی که به‌طور خاص با اخلاق‌‌گرایی مسیحی و گاهی با نخبه‌‌گرایی همراه بودند. با این حال، ترامپ به‌طور هوشمندانه و موفقیت‌‌آمیز خود را نه به ‌عنوان نمونه‌‌ای متمدن از فضایل فرهنگی و تمدنی غرب، بلکه به ‌عنوان سخت‌ترین مدافع آنها در برابر دشمنان داخلی و خارجی به تصویر کشیده است. در حالی که همزمان در چهارچوب پارامترهای خود خواسته‌ای عمل می‌کنند.
ابتکار عمل پوتین
پوتین به دنبال روسی‌سازی خاورمیانه نیست. شی نیز قصد ندارد آفریقا، امریکای لاتین یا خاورمیانه را به تصویری از چین تبدیل کند. مودی نیز نمی‌خواهد سرزمین‌های تقلبی را در خارج بسازد. ترامپ نیز به دنبال امریکایی‌سازی به عنوان دستور کار سیاست خارجی نیست.نوعی از بازنگری در روابط بین‌الملل می‌تواند مانع از ایجاد یک نظام جهانی هم‌زیست شود. در مورد چین، تاریخ و قدرت این کشور، نه منشور سازمان ملل و حتی نه تمایلات واشنگتن، تعیین‌کننده واقعی وضعیت تایوان هستند؛ زیرا چین همان است که خود درباره‌اش می‌گوید. اگرچه هند در کنار جغرافیای مهمی مانند تایوان قرار ندارد، همچنان اما درگیر مرزهای خود با چین و پاکستان است، مرزهایی که از زمان استقلال هند در سال 1947 چالش‌ها در باب آن حل نشده باقی مانده است. هند جایی تمام می‌شود که مودی بگوید.در میان موج فزاینده بازنگری‌‌طلبی، جنگ روسیه با اوکراین تبدیل به پروژه‌ای حیاتی شده است. پوتین که به نظر می‌رسد به نام عظمت روسیه عمل می‌کند سخنرانی‌هایش پر از ارجاعات تاریخی است. سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، پیش‌تر با شوخی و طنز گفته بود که نزدیک‌ترین مشاوران پوتین ایوان مخوف، پتر بزرگ، و کاترین بزرگ هستند. اما آنچه واقعا پوتین را نگران می‌کند، آینده است نه گذشته. آغاز جنگ روسیه و اوکراین در 2022 نقطه عطفی ژئوپولیتیکی بود که مشابه نقاط عطف تاریخی نظیر سال‌های 1914، 1939 و 1989 است. ناظران مدعی‌اند پوتین این عملیات ویژه را علیه اوکراین آغاز کرد تا این کشور را به خود ملحق کند. پوتین قصد داشت که این عملیات را به عنوان پیش‌‌سابقه‌ای برای جنگ‌های مشابه در جبهه‌های دیگر ترسیم کند و شاید دیگر بازیگران جهانی، از جمله چین، را به ماجراجویی‌های نظامی تحریک کند. پوتین به نوعی قوانین را از نو نوشت و همچنان به انجام این کار ادامه می‌دهد چرا که این درگیری همچنان نتوانسته است روسیه را در انزوای جهانی قرار دهد. پوتین موفق شده است ایده جنگ در مقیاس بزرگ را به عنوان وسیله‌ای برای تصرف سرزمین‌ها به امری معمول تبدیل کند، و این کار را به‌ ویژه در اروپا به خوبی انجام داده است؛ جایی که زمانی نماد نظم بین‌المللی مبتنی بر قوانین بود.با این حال، جنگ در اوکراین به هیچ‌وجه به معنی پایان دیپلماسی بین‌المللی نیست. در برخی جهات، این جنگ حتی موجب احیای دوباره دیپلماسی شده است. برای مثال، گروه بریکس که چین، هند و روسیه را به‌طور رسمی به هم پیوند می‌دهد (به همراه برزیل، آفریقای جنوبی و دیگر کشورهای غیرغربی)، حالا بزرگ‌تر و یکپارچه‌تر از قبل شده است. از سوی دیگر، ائتلاف حامیان اوکراین از روابط ترانس ‌آتلانتیک فراتر رفته و شامل کشورهای دیگری مانند استرالیا، ژاپن، نیوزیلند، سنگاپور و کره‌جنوبی نیز می‌شود. چندجانبه ‌گرایی همچنان زنده و سالم است؛ هرچند نه به ‌طور تمام ‌عیار و همه‌ جانبه.
قبل از توفان!
در قالب این چشم‌انداز پیچیده ژئوپولیتیکی، روابط میان کشورها به‌طور دائم در حال تغییر و تحول است. پوتین و شی با وجود شراکت‌‌های موجود، اتحاد محکمی را تشکیل نداده‌اند. شی نیازی به تقلید از شکاف بی‌‌پروای پوتین با اروپا و ایالات متحده نمی‌‌بیند. در حالی که روسیه و ترکیه در بسیاری از زمینه‌ها با یکدیگر رقابت دارند، در خاورمیانه و قفقاز جنوبی قادرند به شکلی جداگانه منافع‌شان را محقق سازند. هند نیز به دقت فعل و انفعال‌های چین را رصد می‌کند، اما روابط این کشورها بیشتر تحت تأثیر منافع و امنیت ملی آنها است تا همگرایی ایدئولوژیک. در کنار این‌‌ها، تحلیلگرانی که کشورهای چین، کره شمالی و روسیه را به عنوان یک محور می‌‌بینند، گویا فراموش کرده‌اند که این سه کشور از نظر منافع و دیدگاه‌های جهانی بسیار متفاوت از یکدیگرند. چرا که سیاست‌های خارجی این کشورها بیشتر بر تاریخ و ویژگی‌های خاص خود تأکید دارند و بر این نکته تاکید دارند که رهبران کاریزمایی باید به‌طور قهرمانانه منافع ملی خود را در عرصه جهانی محقق کنند. این رویکرد، همگرایی میان این گروه از بازیگران را دشوار می‌‌سازد و ایجاد یک محور پایدار را به امری پیچیده تبدیل می‌کند. برای شکل‌گیری یک محور واقعی، نیاز به هماهنگی وجود دارد، در حالی که تعاملات میان این کشورها بیشتر سیال، معاملاتی و به شخصیت‌های فردی رهبرانشان منوط است. در این فضا، هیچ‌چیز ثابت و قطعی نیست و هیچ ‌چیز همزمان غیرقابل مذاکره نمی‌‌باشد.این فضای پیچیده کاملا با روحیه ترامپ سازگار است. او تأثیر زیادی از مرزهای دینی و فرهنگی نمی‌‌پذیرد و اغلب روابط شخصی را بر اتحادهای رسمی و نهادی ترجیح می‌دهد. اگرچه آلمان متحد ناتو ایالات متحده است و روسیه ظاهرا دشمن همیشگی محسوب می‌شود، در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ، او با آنگلا مرکل صدر‌اعظم آلمان دچار تنش شد و در عین حال روابطی محترمانه با پوتین داشت. در حقیقت، کشورهایی که ترامپ بیشتر با آنها دچار مشکل می‌شود، همان کشورهای درون دنیای غرب هستند. اگر ساموئل هانتینگتون می‌توانست این تحول را ببیند، احتمالا از آن شگفت‌‌زده می‌شد.!در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ، چشم‌انداز بین‌المللی به‌طور نسبی آرام به نظر می‌‌رسید. هیچ جنگ بزرگی در جریان نبود و به نظر می‌‌رسید که روسیه در اوکراین تحت کنترل قرار گرفته است. خاورمیانه تا حدی به واسطه توافق‌های موسوم به ابراهیم میزانی از ثبات نسبی را تجربه کرد. چین نیز به نظر می‌‌رسید که تایوان را مهار کرده و در آستانه حمله به این جزیره قرار ندارد. در عمل و نه در کلام، ترامپ به عنوان یک رییس‌جمهور جمهوری‌خواه معمولی عمل می‌کرد. او تعهدات دفاعی ایالات متحده به اروپا را افزایش داد و دو کشور جدید را به ناتو اضافه کرد. هیچ توافقی با روسیه نداشت و در عین حال، با صدای بلند در خصوص چین سخن می‌‌گفت و در خاورمیانه تلاش می‌کرد تا برتری را به دست آورد.اما امروز، وضعیت تغییر کرده است. جنگی بزرگ در اروپا در جریان است، خاورمیانه درگیر آشوب است و نظم بین‌المللی سابق در هم شکسته است. عواملی که در این شرایط همزمان به وقوع پیوسته‌اند، می‌توانند به یک فاجعه جهانی منجر شوند: تضعیف بیشتر قوانین و مرزهای بین‌المللی، برخورد پروژه‌های بزرگ ملی که توسط رهبران بی‌‌ثبات به پیش رانده می‌شوند و افزایش ناامیدی در کشورهای متوسط و کوچک که از اختیارات بی‌‌قید و شرط قدرت‌های بزرگ خسته‌اند و خود را در معرض تهدیدهای ناشی از بی‌‌نظمی جهانی می‌‌بینند. خطر وقوع فاجعه در اوکراین بیش از جغرافیاهای دیگر ملموس است، زیرا در این جغرافیا است که پتانسیل جنگ جهانی و جنگ هسته‌ای خفته است، در حالی که شرایط در تایوان یا خاورمیانه، به‌رغم تنش‌‌ها، اینگونه نیست.حتی در نظام مبتنی بر قوانین، تمامیت مرزها هیچگاه مطلق نبوده است؛ به ویژه در مورد کشورهای نزدیک به روسیه. اما از پایان جنگ سرد، اروپا و ایالات متحده همواره بر اصل حاکمیت سرزمینی تأکید کرده‌اند. سرمایه‌گذاری‌های عظیم در اوکراین نشان‌دهنده احترام به یک دیدگاه خاص از امنیت اروپایی است: اگر مرزها بتوانند با زور تغییر کنند، اروپا درگیر جنگی تمام‌عیار خواهد شد. برای حفظ صلح در اروپا، باید اطمینان حاصل شود که مرزها قابل تغییر نباشند. در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ، او نیز بر اهمیت حاکمیت سرزمینی تأکید کرد و وعده ساخت دیوار بزرگ و زیبا در مرز ایالات متحده با مکزیک را داد. اما در آن زمان، ترامپ با یک جنگ بزرگ در اروپا مواجه نبود. اکنون واضح است که دیدگاه او در خصوص تقدس مرزها بیشتر به مرزهای ایالات متحده محدود می‌شود و به مسائل جهانی کمتر توجه دارد. چین و هند، به‌ ویژه در بحبوحه جنگ روسیه با اوکراین، نگرانی‌‌هایی جدی دارند، اما در عین حال، به همراه کشورهایی مانند برزیل، فیلیپین و دیگر قدرت‌های منطقه‌ای، تصمیم گرفته‌اند که روابط خود را با روسیه حفظ کنند. برای این کشورها که خود را در رسته بی‌طرف‌ها قرار می‌دهند، حاکمیت اوکراین اهمیتی ندارد و این مساله به اندازه‌ ثبات روسیه تحت رهبری پوتین یا ادامه توافق‌‌های انرژی و تسلیحات با مسکو، برایشان با اهمیت نیست. این رویکرد در واقع بازتابی از نگرش‌های واقع‌‌گرایانه در سیاست خارجی است، که در آن منافع اقتصادی و جغرافیایی بیش از اصول اخلاقی یا حقوقی تعیین‌‌کننده هستند.
پتانسیل خفته در جنگ اوکراین
این گروه از بازیگران ممکن است خطرات پذیرش تغییرات مرزی روسیه را دست کم بگیرند، که می‌تواند نه تنها به بی‌‌ثباتی بیشتر بلکه به جنگی گسترده‌تر منجر شود. اگر اوکراین تقسیم شده یا شکست بخورد، این وضعیت می‌تواند کشورهای همسایه اوکراین را به‌شدت نگران کند. استونی، لتونی، لیتوانی و لهستان که عضو ناتو هستند، به دلیل تعهد دفاع متقابل ماده 5 ناتو احساس امنیت می‌کنند. اما این تعهد به حمایت ایالات متحده وابسته است، و ایالات متحده از لحاظ جغرافیایی بسیار دور است. اگر لهستان و کشورهای بالتیک به این نتیجه برسند که اوکراین در آستانه شکست قرار دارد و این امر تهدیدی جدی برای حاکمیت آنهاست، ممکن است تصمیم بگیرند که مستقیما وارد جنگ شوند. در چنین شرایطی، روسیه ممکن است برای پاسخ به این اقدام، جنگ را به کشورهای همسایه بکشاند. این خطر وجود دارد که یک معامله بزرگ میان واشنگتن، کشورهای اروپای غربی و مسکو به نتیجه‌ای منتهی شود که جنگ را به نفع روسیه خاتمه بدهد، اما این امر برای همسایگان اوکراین تأثیرات جدی خواهد داشت. در این صورت، ترس از حملات مجدد روسیه و نگرانی از رها شدن توسط متحدان ممکن است این کشورها را به حمله وادارد. حتی اگر ایالات متحده در میانه یک جنگ سراسری در اروپا بی‌‌طرف بماند، کشورهایی مانند فرانسه، آلمان و بریتانیا احتمالا قادر به ایستادن و تماشا کردن نخواهند بود.اگر جنگ در اوکراین به این صورت گسترش یابد، این می‌تواند تأثیر بزرگی بر شهرت ترامپ و پوتین داشته باشد. غرور شخصی و سیاست‌های بین‌المللی غالبا در این زمینه‌ها نقش آفرین هستند. همانطور که پوتین نمی‌تواند در جنگ علیه اوکراین شکست بخورد، ترامپ نیز نمی‌تواند اروپا را از دست بدهد. هدر دادن رفاه و توانمندی نظامی که ایالات متحده از حضور نظامی خود در اروپا به دست می‌‌آورد، برای هر رییس‌جمهور امریکایی تحقیرآمیز خواهد بود. این انگیزه‌های روان‌شناختی تشدید جنگ را برجسته‌تر خواهد کرد. در یک سیستم بین‌المللی که بیشتر به شخصیت‌ها و روابط شخصی متکی است، و به ‌ویژه در دنیای دیجیتال و دیپلماسی بدون ضوابط، چنین دینامیک‌هایی ممکن است به دیگر نقاط جهان سرایت کند. در کنار بدترین سناریوها اما دولت دوم ترامپ می‌تواند فرصتی برای بهبود وضعیت بین‌المللی در حال وخامت ترسیم کند. ترامپ با رویکردی انعطاف‌‌پذیرتر در حوزه دیپلماسی، شاید بتواند روابط ایالات متحده با چین و روسیه را بهبود بخشد و با ترکیب روابط کارآمد با پکن و مسکو، و رویکرد دیپلماتیک ملایم‌تر در واشنگتن شرایط موجود را در سطحی قابل تحمل‌تر نگه دارد. براساس این فرضیه حتی اگر نتایج بزرگی حاصل نشود، بستر برای کاهش تنش‌ها و شدت بحران‌ها هموار می‌شود. از همین رو به جای پایان جنگ در اوکراین، ممکن است شاهد کاهش شدت آن باشیم. به جای حل فوری معضل تایوان، ممکن است تدابیر حفاظتی برای جلوگیری از جنگ در منطقه هند و اقیانوس‌آرام ایجاد شود. ترامپ ممکن است به یک صلح‌‌آفرین تمام ‌عیار تبدیل نشود، اما می‌تواند به ایجاد دنیایی با عطش جنگ‌طلبی کم‌تر کمک کند .در دوران ریاست‌جمهوری بایدن و پیشینیان او، از جمله باراک اوباما و جورج بوش، روسیه و چین تحت فشارهای قابل توجهی از سوی واشنگتن قرار داشتند. این فشارها به بخشی از استراتژی سیاست خارجی ایالات متحده تبدیل شده بود. مسکو و پکن بخشی از این فشار را به انتخاب خود پذیرفته بودند و بخشی دیگر به دلیل نوع حکومت‌های خود که مخالف دموکراسی و حقوق بشر بودند. در این دوران، رهبران روسیه و چین متوجه شدند که ایالات متحده قصد دارد از سیاست تغییر نظام و تقویت ارزش‌های دموکراتیک در کشورهایی مانند خودشان حمایت کند.
دیپلماسی به سبک ترامپ
با بازگشت ترامپ به کاخ سفید، ممکن است این فشارها کاهش یابد. ترامپ نسبت به ساخت ملت یا تغییر نظام سیاسی در دیگر کشورها بی‌‌تفاوت است و برای او نوع حکومت‌ها در روسیه و چین اهمیتی ندارد. در این شرایط، جو کلی وضعیت جهانی کمتر پرتنش خواهد بود و احتمالا تعاملات دیپلماتیک برجسته‌تر خواهد شد. این امر ممکن است به روند مذاکره و اقدامات اعتمادسازی در مناطقی که جنگ و رقابت در آنها وجود دارد، کمک کند. در مثلث پکن-‌‌ مسکو- واشنگتن، تعامل‌های بیشتر، امتیاز دادن در مسائل کوچک و تمایل بیشتر به همکاری در مسائل بزرگ‌تر می‌تواند فضای بهتری را برای مذاکره فراهم کند. این نوع رویکرد می‌تواند به مدیریت بحران‌ها کمک کند و از وقوع جنگ‌های بزرگ جلوگیری نماید. اگر ترامپ و تیمش بتوانند دیپلماسی انعطاف‌‌پذیر را به درستی اجرا کنند، ممکن است بتوانند امتیازهای برجسته‌ای را به دست آورند. دیپلماسی می‌تواند بر مدیریت ماهرانه تنش‌ها و درگیری‌های مستمر تمرکز کند و به ‌جای راهبردهای سنتی و گسترده، به‌طور خلاقانه و سریع به وضعیت‌‌ها واکنش نشان بدهد. این رویکرد، که بیشتر شبیه به یک استارت‌آپ است تا یک سازمان دولتی سنگین و کند، به ترامپ و مشاورانش این امکان را می‌دهد که بدون تعهدات پیچیده و ساختارهای جهانی، به‌طور موثر با بحران‌ها مواجه شوند.در این زمینه، جنگ در اوکراین به‌طور ویژه یک آزمایش اولیه برای چنین دیپلماسی خواهد بود. ترامپ ممکن است به جای تلاش برای رسیدن به یک صلح شتابزده یا توافق ناعادلانه، تمرکز خود را بر حفظ حاکمیت اوکراین بگذارد، که یکی از خطوط قرمز روسیه است. حتی اگر روسیه تمایلی به پذیرش این حاکمیت نداشته باشد، این رویکرد می‌تواند جلوگیری از گسترش بحران و کاهش تدریجی جنگ را فراهم کند. برای ترامپ، حفظ حاکمیت اوکراین در مقابل تسلیم شدن در برابر روسیه، نه‌ تنها به عنوان یک فعل استراتژیک بلکه به ‌عنوان یک رویکرد اخلاقی لحاظ می‌شود. دولت ترامپ همچنین می‌تواند مانند دوران جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی، روابط خود با روسیه را به‌گونه‌ای تعریف کند که در یک طرف، مسائل حساس مانند اوکراین حل ‌نشده باقی بمانند و در طرف دیگر، همکاری‌های استراتژیک در زمینه‌هایی چون عدم گسترش سلاح‌‌های هسته‌ای، کنترل تسلیحات، تغییرات اقلیمی، و مبارزه با تروریسم برقرار شوند. این نوع دیپلماسی «تقسیم‌بندی ‌شده» به دولت ترامپ اجازه می‌دهد که اولویت‌های حیاتی مانند جلوگیری از تبادل هسته‌ای با روسیه را در نظر بگیرد، در حالی که همچنان بر مسائل دیگر همکاری کند. از دیگر نکات برجسته این دیپلماسی خودجوش این است که نتایج آن به شانس استراتژیک منوط است. انقلاب‌‌های اروپایی در سال 1989، زمانی که دیوار برلین فرو ریخت و اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید، نمونه‌ای از این نوع رویکرد است. این تحولات، به ‌ویژه سقوط کمونیسم در اروپا، به‌ هیچ‌وجه نتیجه استراتژی خاصی از طرف ایالات متحده نبود بلکه بیشتر تصادفی و ناشی از شانس بود. تیم امنیت ملی جورج بوش پدر، نه در پیش‌‌بینی یا کنترل وقایع بلکه در واکنش به آنها بسیار عالی عمل کرد؛ با حفظ همین روحیه، دولت ترامپ باید آماده باشد تا لحظه را غنیمت بشمارد. اما بهره‌برداری از فرصت‌های تصادفی به همان اندازه که نیاز به چابکی دارد، به آمادگی نیز وابسته است. در این راستا، ایالات متحده دو دارایی بزرگ در اختیار دارد. اولین دارایی، شبکه متحدان این کشور است که به‌طور قابل توجهی نفوذ و فضای مانور واشنگتن را افزایش می‌دهد. دومین دارایی، شیوه‌های اقتصادی ایالات متحده است که دسترسی این کشور به بازارها و منابع حیاتی را گسترش می‌دهد، سرمایه‌گذاری خارجی را جذب می‌کند و سیستم مالی ایالات متحده را به عنوان نقطه کانونی در اقتصاد جهانی حفظ می‌کند. سیاست‌های اقتصادی حمایت‌‌گرایانه با قابلیت اعمال فشار جایگاه خود را دارند، اما باید از دیدگاه وسیع‌تر و خوش‌بینانه‌تری از شکوفایی امریکا در نظر گرفته شوند، دیدگاهی که در آن اولویت با متحدان و شرکای بلندمدت باشد.هیچ‌ کدام از توصیف‌های مرسوم از نظم جهانی دیگر کاربرد ندارد: سیستم بین‌المللی نه تک‌‌قطبی است، نه دو‌قطبی و نه چندقطبی. با این حال، حتی در جهانی که فاقد ساختار ثابت است، دولت ترامپ همچنان می‌تواند از قدرت امریکا، اتحادها و شیوه‌های اقتصادی خود برای کاهش تنش‌ها، حداقل کردن درگیری‌ها و فراهم آوردن یک خط پایه از همکاری میان کشورهای بزرگ و کوچک استفاده کند. این امر می‌تواند به ترامپ کمک کند تا ایالات متحده را در پایان دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش به‌گونه‌ای به‌جا بگذارد که بهتر از آغاز آن باشد.
بازار

لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/1228767/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

بازماندن مستمری بازنشستگی از هزینه‌های زندگی

زورآزمایی حداقل دستمزد و خط فقر

عضو کمیسیون اقتصادی مجلس: بانک آینده باید منحل شود و قابل اصلاح نیست

تلاوت زیبای سوره مبارکه ضحی توسط قاری آذری زبان

برنامه محفل در لاهور پاکستان

پیامبر(ص) به هدایت حریص بود

روایت عجیب شفا پیدا کردن کودکی که تکلمش را از دست داده بود!

سوره حمد در چهار تلاوت زیبا و متفاوت

بازگویی نجات از تصادفی هولناک در برنامه محفل

ناچیز بودن زمین در برابر جهان هستی

سخنان دلنشین دکتر قمشه ای

اژه‌ای: نباید نگاه سلیقه‌ای و جناحی به قانون داشته باشیم

پاسخ جبهه پایداری به توئیت محمد مهاجری/ با نفوذی هایی که حرف مفت می‌زنند برخورد کنید!

انتقاد رسانه اصولگرا از اظهارات جنجالی رفیق‌دوست

روایت تابناک از فاز جدید سوپرانقلابی‌ها؛ از حرمت شکنی در بیت رهبری تا سئوال همزمان از 11 وزیر

انتقاد تند صراط‌نیوز از پسر پزشکیان

بانکی‌پور: مردم از ابلاغ نشدن قانون حجاب ناراحت اند

اذعان اسرائیل به مجروحیت و قطع عضو 87 هزار نظامی

دختر بزرگ ماسک غافلگیر شد؛ کنایه عجیب ویویان به ایلان

روسیه مدعی تصرف 2 منطقه در «سومی» و «دونتسک» شد

واکنش فرانسه و انگلیس به وقوع جنایت‌ها علیه «غیرنظامیان» در سوریه

دبیرکل حزب الله: رسیدن به خانه نتانیاهو بیانگر قدرت مقاومت بود

گره بودجه 1404 در صحن مجلس؛ شورای نگهبان چهارشنبه تصمیم می‌گیرد

بهترین میم کوین‌ها برای خرید در مارس 2025؛ 5 توکن کم‌حجم با پتانسیل رشد بالا

سامانه ثبت نام خودروهای وارداتی دوباره در دسترس قرار گرفت

عارف: بازرسی‌ و کنترل بازار تا پایان عید با قوت ادامه می‌یابد

عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا: به اسم آزادی اقتصادی هر روز آزادی مردم محدوتر می‌شود

رئیس سازمان بورس: در زیرساخت‌های بازار و دامنه نوسان در سال 1404 بازنگری می‌کنیم

پیش بینی قیمت طلا و سکه 20 اسفند 1403

بچه‌ها رو در سختی تربیت کنید

هدیه متفاوت احمد ابوالقاسمی به قاری کوچولو

زندگی بزرگان/ راز شهید همت چه بود؟

بازخوانی مداحی معروف عربی در ایام اربعین با صدای کودکانه

4گوشه دنیا/ صاحب مهد کودکی در آمریکا قاچاقچی موادمخدر بود!

عذر‌های بی‌اساس برای روزه‌خواری پذیرفته نیست

تلاوت زیبای قاری بین‌المللی در برنامه محفل

از واقعیت تا افکار فانتزی درباره مهاجرت

زندگی بزرگان/ صحبت های جالب سید مقاومت درباره شهید مطهری

پاسخ زیبای شهید بهشتی درباره چرائی روزه گرفتن

هوش مصنوعی خطاهای مقالات تحقیقاتی را شناسایی می‌کند

قطره ای به زیبایی یک اقیانوس

شعری از مهدی خادمیان، شرکت‌کنندۀ فصل چهارم سرزمین شعر

زیباکلام: اگر انتخابات فردا برگزار شود، احمدی‌نژاد حداقل 15 میلیون رأی خواهد آورد

سرلشکر سلامی: مأمور به پیروزی هستیم

مسئولین چقدر از درد مردم خبر دارند؟

سردار تنگسیری: به‌زودی شاهد خلق دستاوردهای پیشرفته بومی خواهیم بود

گاردین: اعتماد 80 سال ائتلاف اروپا با آمریکا فرو ریخته است

حماس: قطع برق غزه ادامه سیاست گرسنگی‌دادن به فلسطینیان است

مقام دونتسک: اوکراین نیروهایش را از کورسک به دونتسک می‌آورد

بازگشت دیپلمات‌ها یا جاسوس‌های آمریکایی و روس به پایتخت‌ها؟