ایران پرسمان - فرهیختگان /متن پیش رو در فرهیختگان منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
زهرا طیبی| در روزهای افسردگی فاندبگیران ایرانی، بعد از قطع شدن بودجهشان، هوشنگ امیراحمدی، دلال ناکام ایرانی که گاهی مثل باد موضع عوض میکند، در گفتوگو با یک برنامه اینترنتی، ادعا کرده که «مقامات کشور از آرمانهای انقلاب عبور کردهاند.» ادعایی که بیشتر به یک طنزپردازی شباهت دارد و ماقبل از نقد است. این اولین بار نیست که امیر احمدی، ادعاهایی اینچنینی مطرح میکند. او گاهی در ادعای انقلابیگری، از کسانی که برای انقلاب هزینه دادند، جلو میزند و از پاپ هم کاتولیکتر میشود، گاهی هم برانداز میشود و پلاکارد «من براندازم» دست میگیرد. نقطه مشترک این موضعگیریها، یک چیز است؛ به خطر افتادن منفعت او. امیر احمدی به دلالی در روابط ایران و آمریکا معروف است و در این موقعیت، هر اتفاق، رویداد و شخصیتی که بتواند در دلالی به او موضوعیت دهد، مثبت است و از آن تعریف میکند. هرچه هم که مانع او برای رسیدن به این هدف شود، تبدیل به دشمن خونیاش میشود. ادعای تازه او در مورد مقامات کشور هم چیز عجیبی نیست اگر این را در نظر بگیریم که اینجا هم منافع او به خطر افتاده است و امیراحمدی نگران حق دلالیاش است. نکته عجیب همزمانی ادعای او با ادعای برخی تندروها در داخل است، این همزمانی سؤالات و شبهات زیادی را مورد توجه قرار میدهد.
من با همه رؤسای جمهور ایران کار کردم
مهرماه سال 87، آمریکا مجوز تأسیس دفتر شورای آمریکائیان-ایرانیان را صادر کرد. مجوز این دفتر مستقیماً از جانب دفتر کنترل داراییهای خارجی و با هماهنگی وزارت خارجه و وزارت خزانهداری آمریکا صادر شد. رئیس آن هم هوشنگ امیراحمدی بود. هدفش از تأسیس موسسه هم تلاش برای بهبود روابط میان ایران و آمریکا بود. هوشنگ امیراحمدی بیشتر از 40 سال است که در آمریکا زندگی میکند و قبل از پیروزی انقلاب از ایران خارج میشود و آنطور که خودش میگوید، در سال 65 یک ماه و نیم به ایران میآید. اما اولین حضور جدی او در ایران در همان سالهایی اتفاق میافتد که سازمان شورای آمریکا-ایران به رهبری او تأسیس شده بود و برای بهبود روابط با آمریکا به ایران میآید. البته 4 سال قبل از تأسیس این سازمان، هوشنگ امیراحمدی در انتخابات ریاست جمهوری 84 نامنویسی میکند. زمانی هم که خبرنگار از او میپرسد هدفتان از ثبتنام چه بوده، میگوید: «بگذارند ما در صحنه بیاییم. اینها هر چه بیشتر ردصلاحیت بکنند، همان قدر منزویتر میشوند. ما گناهی نداریم جز این که ملی و مردمی هستیم. اگر من را ردصلاحیت بکنند، من گناهکار میشوم یا شورای نگهبان؟ معلوم است که شورای نگهبان. مردم به من میگویند کار بدی کردی یا به شورای نگهبان؟» امیراحمدی البته با همین تصور در انتخاباتهای 96 و 92 هم نامنویسی میکند که صلاحیتش مورد تأیید قرار نمیگیرد. امیراحمدی بعد از نامنویسی در انتخابات ریاست جمهوری هم میگوید: «من به نفع کسی کنار نمیروم اما فکر میکنم در مرحله نهایی احمدینژاد به نفع من کنار برود. با ایشان صحبت میکنم این کار را انجام بدهد. برای این که من بهتر از ایشان کار میکنم، قدرت بیشتری هم دارم از لحاظ مردمی، ارتباطات بینالمللیام هم بهتر است.»
امیراحمدی مدعی است با همه چهرهها و مقامات ایرانی دوستی دیرینهای داشته است. او در سالهای دهه 80 و 90 ادعاهایی در مورد دیدار با مقامات و چهرههای سیاسی ایران مطرح میکند، ادعاهایی که صحت و سقم برخی از آنها محل تردید است. او مدعی است که دیداری در سال 76 با ناطق نوری داشته است و ناطق نوری هم از او پلنی برای بهبود روابط میان ایران و آمریکا خواسته است. او از هر روشی برای اظهار آنچه در سیاست داخلی ایران اثرگذار است، استفاده کرده. برای مثال، او مدعی است در دیداری که با محمود احمدینژاد، رئیسجمهور وقت داشته، «پیامی از جانب آمریکا آورده بود که چندان رسمی هم نبوده است. پیام هم این بود که اگر آمریکا بتواند به احمدینژاد اعتماد کند، آیا پاسخ آنها در اینجا مثبت خواهد بود؟» امیراحمدی بعد از تأسیس شورای آمریکائیان و صدور مجوز از جانب آمریکا، اقداماتی انجام داد. او البته از عدم ارتباط میان ایران و آمریکا بهره میبرد و عملاً نقش دلال را در روابط میان ایران و آمریکا ایفا میکند. دلالیای که البته برای امیراحمدی نتایج مطلوبی به همراه نداشت. حتی سفر او به ایران و دیدار با احمدینژاد واکنشهای منفیای میان سیاسیون اصولگرا و اصلاحطلب به همراه داشت. همه این موارد باعث شد تا امیراحمدی به «دلال ناکام مذاکره میان ایران و آمریکا» معروف شود. تلاشهای او برای ادامه مسیر دلالی در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی همزمان با شروع مذاکرات برجام ادامه پیدا میکند، تا آنجا که مدعی میشود روابط خوبی با حسین فریدون، برادر رئیسجمهور، دارد. امیراحمدی در مصاحبهای مدعی شد: «من با همه رؤسایجمهور بودهام و از همه هم بزرگتر هستم. با هیچکس هم دشمنی ندارم. همیشه هم خودم هستم. حتی اگر هم علاقه یکطرفه باشد، همهشان را دوست دارم. همین الان هم آقای روحانی دوست من است. با برادرش، حسین فریدون سالها دوست بودهام.» اما از آنجا که مذاکرات در قالب 5+1 امکان دلالی را از امیراحمدی میگرفت، شروع به زدن ساز مخالف کرد.
برانداز نیستم، مخالف حکومت روحانیونم
امیراحمدی بعد از انتخاب دونالد ترامپ به ریاستجمهوری و دود شدن امکان مذاکره با آمریکا، فرمان را برمیگرداند چون جهت باد عوض شده است. تیرماه 98 سلطنتطلبها تجمعی مقابل دفتر نایاک برگزار میکنند. نایاک یا شورای همکاری ایرانیان آمریکا، سازمانی بود که در سال 2002 به ریاست تریتا پارسی، با هدف جلوگیری از بروز جنگ علیه ایران تأسیس شد. سلطنتطلبها مدعی بودند که این سازمان به نفع جمهوری اسلامی لابیگری میکند. تیرماه 98 هم تجمع چند نفر از چهرههای سلطنتطلب مقابل این سازمان به همین منظور صورت میگیرد. از قضا هوشنگ امیراحمدی نیز در میان تجمعکنندگان حضور داشت. او البته پلاکاردی هم با عنوان «من براندازم» در دست گرفت. حضور او در این تجمع درست در نقطه مقابل ادعاهایی بود که امیراحمدی کمتر از سه چهار سال قبل از آن داشت. بعد از حاشیهساز شدن حضور امیراحمدی و اعلام براندازیاش، برخی از چهرههای نزدیک به امیراحمدی در اظهار نظری طنزآلود مدعی شدند: «امیراحمدی مخالف جمهوری اسلامی نیست؛ اما مخالف حکومت روحانیون در جمهوری اسلامی است و حتی تمایل داشته با همکاری سپاه به حکومت روحانیون در جمهوری اسلامی خاتمه دهد.» حمایت او از براندازی چندان هم عجیب به نظر نمیرسد، اگر این نکته را در نظر بگیریم که نایاک رقیبی برای دلالی امیراحمدی بوده است. این سازمان هم مثل «شورای آمریکائیان ایران» برای ادامه فعالیتهایش از آمریکاییها بودجه میگرفته است. این برای امیراحمدی که در یک دهه گذشته برای دلالی مذاکره میان ایران و آمریکا تلاش کرده، قطعاً مطلوب نبود. با فرض صحت این ادعا که نایاک برای جمهوری اسلامی دلالی کرده، هم این گزاره اثبات میشود که امیراحمدی میدان را به رقیبی دیگر باخته است. در این موقعیت، حضور او و حتی حمایتش از براندازی، به امید به دست آوردن منفعتی تازه در روزهای روی کار آمدن جمهوریخواهان رادیکال است و در این میان ضربهای هم به رقیب میزند.
استندآپ کمدی جدید امیراحمدی
هر راهی که دلالها را به هدفشان، یا همان سودشان برساند مطلوب است و متقابلاً هرچه آنها را از رسیدن به این هدف محروم کند، مغضوب است. امیراحمدی هم به رسم دلالها به این اصول پایبند بوده است. او انتقادات تندی علیه محمدجواد ظریف مطرح میکند، وزیر خارجه را به دروغگویی متهم میکند و مدعی میشود ظریف «ارزشی برای مردم ایران قائل نیست.» ادعاهایی که به نظر میرسد بیشتر از آنکه به خاطر نگرانی برای مردم ایران باشد، ریشه در به نتیجه رسیدن مذاکرات برجام و مسدود شدن راههای دلالی امیراحمدی دارد. او ادعاهای عجیب و غریب از این سیاق کم ندارد، از جمله اینکه در آستانه انتخابات ریاستجمهوری ایران مدعی شد: «مردم ایران را شستوشوی مغزی دادند و از طرف آمریکا هیچ تهدیدی متوجه ایران نیست و ترامپ یا بایدن هیچ فرقی ندارند.» و پس از آن از مردم خواست که بروند و رأی دهند. امیراحمدی در جایی دیگر مدعی شد: «تنها راه نجات ایران، به راه افتادن جنبش فاشیستی است.» امیراحمدی گاهی در منتهیالیه انقلابیگری ظاهر میشد و در روزهایی هم در لیبرالترین شکل خود در مورد ایران و روابطش با آمریکا صحبت میکرد. حالا اما به نظر میرسد او نقاب انقلابیگریاش را دوباره به چهره زده است و در ادعایی طنزآمیز، مقامات ارشد کشور را نیز از دایره انقلابیگری خارج کرده است. امیراحمدی البته در ادامه هم ادعایی مطرح میکند که انگیزه او از این حملات جدیدش را روشن میکند. او به مقامات کشور توصیه میکند که از برجام خارج شود. دلیل آن هم واضح است؛ مسیر دیپلماسی که پیش از این هم توسط ایران مورد توجه بود، مانعی جدی برای دلالی او به شمار میرفت. حالا در این موقعیت که منفعتش به خطر افتاده، مقامات ارشد کشور هم از دایره انقلابیگری خودخوانده احمدی خارج میشوند.
با منفعتطلبان همصدا نشوید
ادعای هوشنگ امیراحمدی یک وجه قابل توجه دیگری نیز دارد. این ادعا در شرایطی مطرح میشود که برخی جریانات اقلیت و تندرو، ادعاهایی مشابه را مطرح کردند و برخی از این جریانات هم در مقابل افرادی که این اظهارات را به یک جریان خاص منصوب میکردند، سکوت کردند. سکوتی که مشخص نبود نشانه تأیید است یا بیاهمیت دانستن ادعاها. اما خروجی مطرح کردن چنین سخنانی متهم کردن مقامات کشور، دامن زدن به دوقطبیها و رادیکال کردن فضای سیاسی است. همزمانی و مشابهت ادعاهای اینچنینی حالا از زبان چهرهای منفعتطلب، این سؤال را به وجود میآورد که آیا جریاناتی در داخل که این ادعاها را مطرح میکنند و به دنبال محکوم کردن مقامات کشور به کوتاه آمدن از مواضع انقلابیاند، متوجه هستند که ممکن است صداهایی در خارج از ایران برای دامن زدن به این اختلافات با آنها همراه شوند؟ در این موقعیت، طبیعتاً سه فرض مطرح میشود؛ یا این ادعاها آگاهانه و با نیت رادیکال کردن فضا مطرح میشود که حجت برای برخورد با آنها تمام است، یا از سردلسوزی است که آن هم درست در مقابل عقلانیت انقلابی قرار دارد. فرض سوم هم این است که چون خواسته آنها پیش نمیرود، این مجوز را دارند که مقامات کشور را به غیرانقلابی بودن محکوم کنند.