ایران پرسمان - آخرین خبر / شخصی در یکی از مناطق کویری زندگی میکرد.
🔸او چاهی داشت پر از آب زلال که زندگیاش بهراحتی میگذشت.
🔹بقیه اهالی صحرا بهعلت کمبود آب همیشه دچار مشکل بودند اما او خیالش راحت بود که یک چاه آب خشکنشدنی دارد.
🔸یک روز بهصورت اتفاقی سنگ کوچکی از دستش داخل چاه افتاد. صدای سقوط سنگریزه برایش دلنشین بود اما میترسید که برای چاه آب مشکلی پیش بیاید.
🔹چند روزی گذشت و دلش برای آن صدا تنگ شد. از روی کنجکاوی اینبار خودش سنگریزهای را داخل چاه انداخت.
🔸کمکم با صدای چاه انس گرفت و اطمینان داشت با این سنگریزهها چاه به مشکلی برنمیخورد.
🔹مدتی گذشت و کار هرروزه مرد بازی با چاه بود تا اینکه سنگریزههای کوچک روی هم تلمبار شدند و چاه بسته شد.
🔸دیگر نه صدایی از چاه شنیده میشد و نه آبی در کار بود.
💢 تکرار اشتباهات کوچک و اصرار بر آنها به شکست بزرگی ختم خواهد شد.