ایران پرسمان
داستانک/ روی به‌سوی تو کنم با چه رو؟
پنجشنبه 29 شهريور 1403 - 16:31:31
ایران پرسمان - آخرین خبر / 🔹چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. 
🔸از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. 
🔹باد شاخه‌ای را که چوپان روی آن بود به این‌طرف و آن‌طرف می‌برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست‌وپایش بشکند. مستاصل شد. 
🔸صورتش را رو به بالا کرد و گفت:
ای خدا گله‌ام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.
🔹قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی‌تری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت. 

🔸بعد گفت:
ای خدا راضی نمی‌شوی که زن‌وبچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.
🔹قدری پایین‌تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید، گفت:
ای خدا نصف گله را چطور نگهداری می‌کنی؟ آن‌ها را خودم نگهداری می‌کنم، در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می‌دهم.
🔸وقتی کمی پایین‌تر آمد، گفت:
بالاخره چوپان هم که بی‌مزد نمی‌شود. کشکش مال تو، پشمش مال من به‌عنوان دستمزد.
🔹وقتی باقی تنه را سُر خورد و پایش به زمین رسید، نگاهی به آسمان کرد و گفت:
چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.
💢 در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده است؟!

http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/1167054/داستانک--روی-به‌سوی-تو-کنم-با-چه-رو؟
بستن   چاپ