ایران پرسمان
مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم
شنبه 17 شهريور 1403 - 12:34:18
ایران پرسمان - آخرین خبر /« مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم 
مستانه در این گوشه ی میخانه بمیرم »
عقل از سر‌ ما رفت در این دهشت ایام 
مجنون صفت اندر برِ دیوانه بمیرم 
هرجا که تو باشی به نظر خانه ی امن است
بی روی تو ، بی خانه و کاشانه بمیرم 
جان می دهم اندر رهت ای جلوه ی جانان
شاید که در این میکده جانانه بمیرم
رندان ، همه در کنج قفس ، آه فسردند 
بی قفل و قفس ، رسته و رندانه بمیرم
مرغم ، که به دام نگهت زار فتادم 
مپسند که در دام تو بی دانه بمیرم 
آشفته تر از زلفِ پریشانِ تو ، دل بود
مگذار که در حسرت یک شانه بمیرم
بر شمع وجودت که بود قبله ی دلها
پروانه صفت پر زده ، پروانه بمیرم
از سیب زنخ ، حسرتِ کامی به دلم ماند
ای کاش که بی حسرت آن چانه بمیرم
در حسرت جامی ز لبت نقد بقا رفت 
جایز نَبُوَد بی پی و پیمانه بمیرم 
کاشانه ی ما لانه ی تزویر و ریا نیست
ترسم که ز اندوه همین خانه بمیرم 
دُردانه تر از ناز نگاهت نَبُوَد ، هیچ 
باید که در اندیشه ی دُردانه بمیرم 
افسانه نباشد سخن عشق ، عزیزان 
مگذار که در حُرمَت افسانه بمیرم 
بی قرب و قرارم مکن ای شاهد قدسی
بگذار که بی منّت بیگانه بمیرم 
شهریار


http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/1163012/مست-آمدم-ای-پیر-که-مستانه-بمیرم
بستن   چاپ